>
وبلاگicon
گریه کردم

دلــــــی پـــر از حــرف

گریه کردم گریه هم این بار آرامم نکرد
هرچه کردم ـ هر چه ـ آه انگار آرامم نکرد

روستا از چشمِ من افتاد، دیگر مثلِ
قبلگرمی آغوش شالیزار آرامم نکرد

بی‌تو خشکیدند پاهایم کسی راهم
نبرددردِ دل با سایه‌ی دیوار آرامم نکرد

خواستم دیگر فراموشت کنم اما
نشدخواستم اما نشد، این کار آرامم نکرد

سوختم آن‌گونه در تب، آه از مادر
بپرسدستمالِ تب‌بُر نم‌دار آرامم نکرد

ذوق شعرم را کجا بردی؟ که بعد از
رفتنت عشق و شعر و دفتر و خودکار آرامم نکرد

 

+نوشته شده در یک شنبه 11 / 5 / 1392برچسب:,ساعت3:33 بعد از ظهر توسط reyhane | |

صفحه قبل 1 صفحه بعد